جدول جو
جدول جو

معنی مته کلا - جستجوی لغت در جدول جو

مته کلا
دهی از دهستان کسلیان است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی قرار گرفته و دارای 100 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
مته کلا
از توابع کسلیان قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ عَلْ لَ)
دهی از دهستان علی آباد است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
پیکار کننده و خصومت نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ستیزه جو و جنگجو. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهاکل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ)
نام فعلی این روستا ’سرون محله’ است که در چهارده هزارگزی باختر بابل واقع است و 165 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ کَ)
دهی از دهستان علی آباد است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
نام محلی در کنار راه بابل به چالوس میان بابل و امیرکلا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ کَ)
دهی است از دهستان اسفیورد شورآب بخش مرکزی شهرستان ساری که در 9000گزی جنوب باختری ساری و 3000گزی جنوب راه شوسۀ ساری به شاهی واقع شده است. هوای آن معتدل و مرطوب و سکنۀ آن 470 تن است. آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، پنبه، توتون، سیگار، نیشکر و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. زمستان گله داران سوادکوه برای تعلیف گوسفندان از مراتع این ده استفاده می نمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ تُلْ کُ را)
دهی است از دهستان مشک آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 9500 گزی جویبارکنار سیاه رود با 170 تن سکنه، آب آن از سیاه رود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل. دارای 360 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه. محصول آن برنج، مختصر غلات وپنبه و کنف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل، واقع در 7هزارگزی شمال باختری بابل. این ده در دشت قرار گرفته و هوای آن معتدل و مرطوب است. مردم ده در حدود 275 تن میباشند که بکار کشاورزی اشتغال دارند. آب آن از رود خانه کاری تأمین میشود و محصول عمده آن غلات و کنف و پنبه و صیفی و نیشکر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
دهی است از ناحیۀ نشتا به تنکابن. (سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 106)
لغت نامه دهخدا
از توابع کلارستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
بیضه ی حیوان، نوعی قارچ سنتی، در باور عوام از آن به عنوان
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در منطقه غرب گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی منطقه ی واقع در بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
توله سگ
فرهنگ گویش مازندرانی
رد پا جای پا، نویسنده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
علفی است که نام لاتین آن id neoombioosecisoom می باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
خم ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالا تجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی قارچ سمی و هرمی شکل
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی سفالین که در آن شیر ریخته و ماست بندند
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف مسی بزرگ برای حمل آب، شیردان مسی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع علی آباد قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع پشتکوه شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
سر بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از توابع کلیجان رستاق ساری، پهنه کلا
فرهنگ گویش مازندرانی
نوجوان
فرهنگ گویش مازندرانی